رابطه {محیط برمعماری ومعماری برانسان}
رابطه {محیط برمعماری ومعماری برانسان}
فیلم باراکا را ببینید و کتاب چارلز جنکس را بخوانید. و اگر کتاب گوردون چایلد به نام انسان خود را میسازد را یافتید آن را هم بخوانید. از جیرفت و شهر سوخته و سیلک و شوش و پارسه و پاسارگاد و دوره ی اسلامیتا به امروز سر در بیاورید. رمز بقای بشر، برعکس ماموت همیشه در این بوده که خود را با طبیعت و دگرگونی هایش انطباق داده است. با پایان دوران یخ بندان وقتی که هوا رو به گرمیرفت ماموت ها و کرگدنهای پشمالود مردند چون فرصت نکردند خود را با دگرگونی نسبتا سریع طبیعت وفق دهند اما انسان لباس گرمش را در آورد و خانه و مکان زندگیش را مطابق شرایط متغیّر پیوسته دگرگون کرد.
خلاصه، انسان و جامعه ی بشری بارها در تنگناهایی وحشتناک گیر کرد، گهگاه ملت هایی کاملا نابود شدند اما هربار توانست از تنگنا بگذرد و خود رااز آن رها سازد. رشد و پیشرفت جامعه ی بشری هیچ گاه دارای انکشافی به خط مستقیم و همه جانبه نبوده و اگر چنین بود اکنون جامعه ی بشری، با در دست داشته فن آوری عالی، در آشتی با خود و طبیعت، در آرامش و رفاه زندگی میکرد. اما در سه قرن اخیر، پس از اختراع ماشین بخار و آغاز تند شونده ی صنعت و تکنولوژی جدید، سیر تمدن بشری به همان سرعت به قهقرا رفت. اگرچه تاریخ بشریت پیوسته شاهد جنگ بوده که شهر- دولتها را با خاک یکسان و مردمانش را قتل عام کرده و مهاجرتهای بزرگی را ایجاد کرده، اما در قرن بیستم، همزمان با دست یابی به معادن و فن آوری و توسعه ی صنعت، نظام سرمایه داری دو جنگ جهانی و جنگهای بزرگ پیوسته ی دیگر را با صدها میلیون کشته و ویرانی صنعت و شهرها را به جوامع بشری تحمیل کرد و از قرائن پیداست که این بار تنگنا، تنگنائیست جهانی زیرا انسان به تکنولوژی هسته ای دست یافته که در اختیار دیوانگان است، که میتوانند در یک حمله ی جنون آمیز تمام هستی و دنیا را همراه با خودشان بسوزانند و نابود کنند و داستان خصومت شمعون را جهانی کنند: "شمعون بمیرد؟ تمام فلسطینی ها هم بمیرند!" و معبد را برسر خود و دیگران خراب کرد.
ما میتوانیم سیر تحول و تشکل معماری را در دوران مختلف و در مناطق گوناگون بطور خلاصه دنبال کنیم اما نمیتوانیم آن را درک کنیم مگر این که روند رشد اقتصادی و اجتماعی و ماهیت متضاد آنرا نیز مطرح کنیم. بنابراین با سیستمیسروکار داریم که از دیسیپلین های گوناگون تشکیل شده که در هم آمیخته اند و پیوسته در تداخلی میان تزها و آنتی تزها، سنتزها و شرایط تازه ای را به وجود میآورد که کار را برای شهرسازی و معماری مشکل تر میکند.
معماری از همین نظر مشکل است که یک معمار باید از هر مطلب و موضوعی سردر بیاورد. باید جامعه شناس باشد. اقتصاد دان باشد. کارشناس فنی باشد. هنرمند هم باشد. جسارت و شجاعت هم داشته باشد. اگر زن باشد زن باشد. اگر مرد باشد مرد باشد. چیزی آن میان، غریب و قاطی و ترسو و بی اراده و خود فروش، حسود و مغرض و تنگ نظر نباشد.یک معمار فقط میتواند یک معمار خوب باشد. معمار بد وجود ندارد. و معمار خوب انسانی است باهوش، با دلی بزرگ و بینشی پهناور که از روی دست اندازهای گوناگون پرواز کند. درس "طبیعت، انسان و معماری" درست برای همین هدف پیشنهاد شده و به همین دلیل هیچ انتهایی برای آن متصور نیست. فقط باید یاد گرفت و پیش رفت. تا هنگامیکه زندگی، زیست، معیشت، طبیعت، علم و فن و جامعه ی بشری پیش میرود و خود را میسازد معماری نیز متحول میشود. عدم درک چنین روندی مرکب از رشد علم، فن، اقتصاد ، فرهنگ، هنر، فلسفه، ادبیات و شعر و سیستم ها معمار را به جائی میبرد که برده و او را دچار فرمالیسم کرده است. بیماری بومیمعمار ایرانی با تمام عواقب و عوارض جنبی آن، فرمالیسم آن است. فرم، شکل شکیل و زیبایی و استتیک سنتز یک ماهیت تکامل یافته است و فرمالیسم فقدان چنین محتوایی است که تنها به شکل ظاهر و به تظاهر میپردازد. شاید بتوان گفت کسانی که در خود خصوصیات و احساسات والا و پاک انسانی و انساندوستانه نمییابند بهتر باشد از آغاز راه، از یک معمار خوب شدن صرفنظر کنند. از آنجایی که چنین اتفاقی نایاب نباشد، کمیاب است دانشگاه باید مسیر و سیستمیباشد که چنین محتوی و ماهیتی را بوجود بیاورد. دانشگاه نیز مهره بزرگی در نظام قدرت است و ماهیت آن به ماهیت قدرت و حکومت، تحول اجتماعی یا دیکتاتوری طبقاتی آن و علاقمندی آن به چنین فرهنگی پویا بستگی دارد .
نویسنده:مهرداد ساکتی